Aesopییساپ دهقان فقیری که روزی در لانه ی غاز دست پرورده اش تخمی درخشان پیدا میکند.وقتی میبیند تخم واقعی نیست،آن را به گوشه ای می اندازد.اما به فکر می افتد که آن را بردارد و بیازماید.در نهایت تعجب میبیند که طلای خالص است.نمیتواند خوش اقبالی خود را باور کند.روز بعد که تخم طلای دیگری پیدا میکند،حیرتش دو چندان میشود.هر روز با این امید از خواب بر می خیزد که به سوی لانه ی مغازش بشتابد تا تخم طلای دیگری پیدا کند.به طرزی افسانه ای دولتمند میشود‌.اما هرچه ثروتش بیشتر میشود،بی صبری و طمعش نیز فزونی میابد.دیگر تاب و توان آن را ندارد که روز به روز منتظر تخم طلا شود.غاز را میکشد تا همه ی تخم های طلا را یکجا به دست آورد.اما وقتی شکم غاز را پاره میکند آن را خالی میابد و دیگر هیچ راهی برای به دست آوردن تخم های طلا ندارد.

من زیاد قصه تمثیل و این چیزها بلد نیستم توی صحبت هام بیارم اما حس میکنم وقتی آدم این ها رو توی گفتارش به کار ببره شنونده بیشتر مشتاق شنیدن میشه .خودم که کلا آدم های این مدلی رو دوست دارم.حالا ببینم عایا این کتاب رو به سرانجام می رسانم یا نه.به واسطه ی شغلم حس میکنم باید یکم فن بیان یاد بگیرم و مسلط تر و با اعتماد به نفس تر باشم.

داستان غاز و تخم طلا

تخم ,غاز ,طلا ,روز ,ی ,طلای ,آن را ,دیگری پیدا ,طلای دیگری ,تخم طلای ,غاز را

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بنیاد نیکوکاری دست های مهربان دانلود کتاب مطالب اینترنتی ساحل علم کـوچــه ی تنهـــــایـی سورن وبگاه جامع حوزه توریست آموزش سئوي سايت دانلود آهنگ جدید خوانندگان مشهور با کیفیت عالی مطالب اینترنتی